زندگی یک بازی دردآوراست،زندگی یک اول بی آخراست.زندگی کردیم اماباختیم،کاخ خودراروی دریاساختیم. لمس بایدکرداین اندوه را،بر کمربایدکشیداین کوه را، زندگی راباهمین غمهاخوش است، باهمین بیش وهمین کم ها خوش است.
دردادگاه عشق قسمم قلبم بود. وکیل دلم، وحضارجمعی ازعاشقان ودلسوختگان،قاضی نامم رابلندخواندوگناهم رادوست داشتن تواعلام کرد.ومحکوم شدم به تنهایی ومرگ،کنارچوبه ی داراز من خواستند،تاآخرین خواسته ام را بگویم،ومن گفتم به تو بگویند،دوستت دارم.
درسرزمی رؤیای من روزی عشق ونفرت به هم رسیدند،عشق به نفرت گفت:می خواهم بهتر بشناسمت،ازبهترین چیزهایت بگو نفرت ازبی وفایی گفت.وبعدنفرت به عشق گفت:می خواهم بهتر بشناسمت ازبدترین چیزهایت بگو، وعشق تنهاازجدایی گفت.وآن روز بودکه نفرت سرزمین من عاشق شد.
عاشقی رابردلم بخشیدورفت،عشق رادرقلب من اودیدورفت . من به یادش روزوشب سر می کنم، بی وفااندوه من رادیدورفت. باسکوتش قلب من دیوانه شد، بی صدأزپیش من خندیذورفت. اشک باران شدزمین ازرفتنش،اشک رادرچشمان من اودیدورفت.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
*ستاره*
و آدرس
behzad212.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.